بچه که بودم وقتی میرفتیم حرم، زیر چلچراغهای باشکوه دارالولایه مینشستم و از پایین خیره میشدم به جزئیات آن ها، چلچراغهایی که به غایت زیبا هستند و شکوه خاصی به رواقهای حرم میدهند. همیشه دوست داشتم یک تکه از این شیشههای چند ضلعی یکی از این چلچراغها بیفتد در دستانم و من جایی قایمش کنم، بشود رازی بین من و امام رضا (ع)، بشود نشانهای از حرم. سالها بعد یک گوشی تلفن همراه نوکیا گیرم آمده بود که یک دوربین سه مگا پیکسلی با حافظهای محدود داشت.
کارم این شده بود که بروم زیر چلچراغها بایستم و از آنها عکس بگیرم. قصد داشتم این روند را ادامه دهم تا به یک مجموعه عکس برسد. هنوز گاهی که در آرشیو عکس هایم دور میزنم، این عکسها را میبینم. همه چلچراغهای حرم یک طرف، چلچراغهای سبز رنگ روضه منوره یک طرف. چهار چلچراغ مطبق سبز رنگ در چهار کنج ضریح و یک چلچراغ سبز رنگ که از زیر گنبد طلا آویزان شده بالای ضریح.
اگر بخواهم در کنار حال و هوای خاص حرم چند موردی که در خاطره من همیشه از حرم خواهد ماند را نام ببرم، در کنار صدای ساعت صحن انقلاب، صدای نقاره، عصای نقرهای دست خادمان، چوب پرهای رنگی، کاشی کاری ها، آینه کاریها و این چلچراغها همیشه بخشی مهم از خاطرات من را به خود اختصاص داده اند. گاهی که بادی در رواقها میپیچد، صدای جیرینگ جیرینگ آویزهای چلچراغها بلند میشود و آدم دوست دارد، ساعتها بنشیند و زل بزند به درو دیوار رواق ها.